گاهی نا امیدی و غم آنچنان در وجودت رخنه می کند که دستانت را توانی برای قلم گرفتن و نوشتن نیست.جمعه دوم مرداد ماه نود و چهار لکه سیاه دیگری بود بر پیکر بی جان ورزش استان.بعد از سال ها مدال و جام قهرمانی را به ورزشگاه آمده بود و مانند فوتبال های سطح اول تیم ها از تونلی وارد استادیوم شدند غافل از آنکه اوضاع بسیار وخیم تر از آنست که ما تصور می کنیم.از بار فنی بازی چیز خاصی نمیتوان گفت که البته نمیتوان نقش چمن بی کیفیت استادیوم ملک نیا را که 5 سالی برای دیدن رنگ زرد آن انتظار کشیدیم در این بین انکار کرد.زمینی که انگار بودجه اش صرف کاشت چمن های خانه باغ هایشان شد.افسوس های ما از همان اول بازی شروع شد.جایی که از حضور بانوان گرامی در استادیوم ممانعت شد.انگار که فقط برای مخالفت و انکار به دنیا آمده ایم.برادر عزیز من آقای تصمیم گیرنده و ابلاغ کننده و اجرا کننده چه زمانی می خواهی این قلم قرمز خود را چند صباحی بر زمین بگذاری.چطور توانستی در گرمای دیروز در چشم این بانوان با شرف راست راست نگاه کنی و آنها را از استادیوم بیرون کنی.جایی بهتر از استادیوم سراغ داری؟کجا بروند بهتر از محیط ورزش و تلاش و پیکار.سالی دوبار به استادیوم میایی هنگام انتخابات و هنگام مسابقات.بانوانی را که با دست خالی و غیرت و تلاش به لیگ برتر کشور بازگشتند را باید روی سرمان بگذاریم.بانویی را که با تمرینات طاقت فرسا داور بین المللی شد باید بزرگ داشت.بانویی را که به پای همسرش سوخت و ساخت تا همسرش داور و بازیکنی مطرح شود باید قدر نهاد.نمیدانی و نمیخواهی که بدانی چون اوج ورزش شما یک کارت جعلی شرکت در مسابقات است.نمیدانی چون تمرین هایت تا به حال از مرز 10 دقیقه تجاوز نکرده است.نمیدانی چون دوری همسر و فرزندانت را به خاطر ورزش تحمل نکرده ای.اگر با همان سرعتی که شما را از استادیوم بیرون کردند دنبال پیگیری مشکلات و رفع نواقص بودند حالا ما هم حرف هایی داشتیم برای گفتن.بانوی من شرمنده که من تا دقیقه نود روی آن جایگاه کذایی نشستم و تو را بیرون کردند.بانوی من شرمنده که قانون اجازه نمی دهد در استادیوم باشی و از فوتبال شهرت لذت ببری اما به مردان اجازه می دهد که هر چه را که میخواهند بگویند و بکنند.بانوی من شرمنده که ترس از دست دادن میزم توان دست هایم را گرفته و نمیدانم که نیامدنت به استادیوم چه عواقبی ممکن است داشته باشد.بانوی من شرمنده که تمام بودجه صرف پسرها و به اصطلاح مردها می شود تا در آخر بازی آنچنان آموخته هایشان را به نمایش عمومی بگذارند که آسمان شرم دارد از تعریف کردنش.بانوی من شرمنده به خاطر چیزهایی که من دارم و تو نداری.اما انگار تو همه چیز داری و من هیچ.
اشکان حسن خان پور (ئاگرین)